شهادت امام صادق «ع»
درهجرآن درْ گهربارامامت
درسوگ جعفرصادق(ع) آل نبوت
سینه را مجمره آتش کن
شهادت امام جعفرصادق (ع) ششمین مقتدای شیعیان تسلیت باد
برچسبها:
صفحـہ اصلے ✘ آرشـ ـیو مطالـ ـب ✘ ایمـ ـیل ✘ پروفـ ـایل ✘ طـ ـراح قالـ ـب
درهجرآن درْ گهربارامامت
درسوگ جعفرصادق(ع) آل نبوت
سینه را مجمره آتش کن
شهادت امام جعفرصادق (ع) ششمین مقتدای شیعیان تسلیت باد
مهم نیست ڪه دیگر بآشـے یآ نه...
مهم نیست ڪه دیگر دوسم دآشته بآشـے یآ نه
مهم نیست ڪه دیگر مرآ به خآطر بیآورے یآ نه
مهم نیست ڪه دیگر تورآ بآ دیگرے میبینم یآ نه
مهم اینست ڪه زمآنے که تنهآ میشوے ...
زمــآنـے ڪه دلت گرفت
چگونه و با چه رویـےسر به آسماטּ بلند میڪنـے و میگویـے :
خدآیا مـטּ ڪه گنآهـے نڪردم !!!
پس چه شد ...
مرد از زن خیلی تنها تره...
مرد لاک به ناخوناش نمی زنه ک هر وقت دلش ی جوری شد دستش و باز کنه و ناخوناش ونگاه کنه و ته دلش از خودش خوشش بیاد.
مرد موهاش بلند نیست ک توی بی کسی کوتاش کنه و اینجوری لج کنه با همه دنیا.
مرد نمیتونه وقتی دلش گرفت زنگ بزنه ب دوستش وگریه کنه و خالی شه..
مرد نمیتونه درداشو اشک کنه!ی اخم خشن میکنه و میچسبونه ب پیشونیش!
ی وقتایی ی جاهایی ب ی کسایی باید گفت:
م مثل مرد...!!!
او هم آدم است...!!!
اگـــــــر دوستت دارم هـــآیت را نشنیـــــده گرفت غصه نخــــور
اگــــر رفت گریـــــــه نکن یکــــ روز چشمــــهآی یکــــ نفر عــــآشقش میکند
یکـــــ روز معنی کم محلی را می فهمد یکــــــ روز شکستـن را درک میکند آن روز می فــــــهمد
آه هـآیی که کشیدی از تـــــه ِتـــــهِ قلبت بوده!
می فهــــمد شکـــــستـن یک آدم تــــآوان سنگینی دآرد...!!!
دلـــــــــــــم آنـــــــــــقدر خســــــته و شکـــــسته اســت.
کــــــــه مـــــــــــی خواهــــــــم گوشـــــه ای پشــــت بـــه دنــیا
زانــــــوهایـم را بـــغل کنم و بگـــــویم:
خــــــدایا!!!
من دیـــــــگر بـــازی نـــمی کنم.
حکایت ما آدم ها …
حکایت کفشاییه که …
اگه جفت نباشند …
هر کدومشون …
هر چقدر شیک باشند …
هر چقدر هم نو باشند
تا همیشه …
لنگه به لنگه اند …
کاش …
خدا وقتی آدم ها رو می آفرید …
جفت هر کس رو باهاش می آفرید …
تا این همه آدمای لنگه به لنگه زیر این سقف ها …
به اجبار، خودشون رو جفت نشون نمی دادند…
به تو که فکر می کنم
بی اختیار
به حماقت خود لبخند می زنم
سیاه لشکری بودم
در عشق تو
و فکر می کردم بازیگر نقش اولم …
افسوس...
دلتنگ که باشی، آدم دیگری میشوی
خشنتر.. عصبیتر.. کلافه تر و تلخ تر
و جالبتر اینکه، با اطرافیان هم کاری نداری
همه اش را نگه میداری
و دقیقا سر کسی خالی میکنی، که دلـتنگش هستی...
می دانی..؟
آدم های ِ ساده..
ساده هم عاشق می شوند..
ساده صبوری می کنند..
ساده عشق می وَرزَند..
ساده می مانند..
اما سَخت دِل می کنند..
آن وقت که دل ِ می کنند..
جان می دَهند..
سخت میشکنند..
سخت فراموش میکنند..
آدم های ِ ساده…..
دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
{ادامه داستان درادامه مطلب}
مرد جوانی ، از دانشكده فارغ التحصیل شد . ماهها بود كه ماشین اسپرت زیبایی ،پشت شیشه های یك نمایشگاه به سختی توجهش را جلب كرده بود و از ته دل آرزو می كرد كه روزی صاحب آن ماشین شود . مرد جوان ، از پدرش خواسته بود كه برای هدیه فارغ التحصیلی ، آن ماشین را برایش بخرد . او می دانست كه پدر توانایی خرید آن را دارد .
بلأخره روز فارغ التحصیلی فرارسید و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصی اش فراخواند و به او گفت :
من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تورا بیش از هر كس دیگری دردنیا دوست دارم . سپس یك جعبه به دست او داد . پسر ،كنجكاو ولی ناامید ، جعبه را گشود و در آن یك انجیل زیبا ، كه روی آن نام او طلاكوب شده بود ، یافت .
با عصبانیت فریادی بر سر پدر كشید و گفت : با تمام مال ودارایی كه داری ، یك انجیل به من میدهی؟
كتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترك كرد .
سالها گذشت و مرد جوان در كار وتجارت موفق شد . خانه زیبایی داشت وخانواده ای فوق العاده . یك روز به این فكر افتاد كه پدرش ، حتماً خیلی پیر شده وباید سری به او بزند . از روز فارغ التحصیلی دیگر او را ندیده بود . اما قبل ازاینكه اقدامی بكند ، تلگرامی به دستش رسید كه خبر فوت پدر در آن بود و حاكی از اینبود كه پدر ، تمام اموال . بنابراین لازم بود فوراً خود رابه خانه برساند و به امور رسیدگی نماید . خود را به او بخشیده است
هنگامی كه به خانه پدر رسید ، در قلبش احساس غم و پشیمانی كرد . اوراق و كاغذهای مهم پدر را گشت و آنها را بررسی نمود و در آنجا، همان انجیل قدیمی را باز یافت . در حالیكه اشك می ریخت انجیل را باز كرد وصفحات آن را ورق زد و كلید یك ماشین را پشت جلد آن پیدا كرد . در كنار آن ، یك برچسب با نام همان نمایشگاه كه ماشین مورد نظر او را داشت ، وجود داشت . روی برچسب تاریخ روز فارغ التحصیلی اش بود و روی آن نوشته شده بود : تمام مبلغ پرداخت شده است.
چند بار در زندگی دعای خیر فرشتگان و جواب مناجاتهایمان را از دست داده ایم فقط برای اینكه وقايع به آن صورتی كه ما انتظار داریم رخ نداده اند ... ؟
تنهایی یعنی هیچوقت کسی نباشه اشکاتوپاک کنه...
تنهایی یعنی توجاده بدون مقصد...
تنهایی یعنی ندیدن روزهای خوب...
تنهایی یعنی نداشتن سنگ صبور...
تنهایی یعنی جشن تولدباقرص خواب...
تنهایی یعنی سرسفره عیدتنهای تنها...
فرازهايي از دعاي وداع امام سجاد(ع) با ماه رمضان:
بدرود اي بزرگترين ماه خداوند و اي عيد اولياي خدا...
بدرود اي ماه دست يافتن به آرزوها...
بدرود اي ياريگر ما که در برابر شيطان ياريمان دادي...
بدرود اي که هنوز فرا نرسيده از آمدنت شادمان بوديم
و هنوز رخت برنبسته از رفتنت اندوهناک.
عید سعید فطرمبارک
دوست داشتن کسی که شما رو دوست نداره
مثل بغل کردن کاکتوس می مونه …
هرچی محکم تر بغل کنی بیشتر آسیب میبینی …
زیاد خوب نباش …
زیاد دم دست هم نباش …
زیاد که خوب باشی دل آدم ها را می زنی …
آدم ها این روزها عجیب به خوبی ، به شیرینی ، آلرژی پیدا کرده اند …
زیاد که باشی ، زیادی می شوی
ا ز تو میگذرم بی آنکه دیگر تو را ببینم ،
از تو میگذرم بی آنکه خاطره ای را از تو بر دوش بکشم ،
نمیخواهم دیگر طعمی را از عشق بچشم.
از تو میگذرم ، تویی که گذشتی از همه چیز ،
این را هم فراموش میکنم ، جای من در اینجا نیست!
میروم تا آرام باشی ، تا از شر من و احساسم راحت باشی ،
میروم تا روزی پشیمان شوی ،حیف احساسات عاشقانه ام بود ،
میروم تا با کسی دیگر همنشین شوی
از تو میگذرم و شک نکن که فراموشت میکنم ،
هر چه شمع و شعله و آتش بود را در قلبم خاموش میکنم ….
نه اندیشیدن به تو فایده دارد ، نه فکر کردن به خاطره هایت ،
حالا آنقدر به دنبالم بیا تا خسته شود پاهایت….
تو لیاقت مرا نداری ، از تو میگذرم تو ارزشی برایم نداری….
کارت شده بود دلشکستن و بی وفایی ،
روز و شب من این شده بود که از تو سوال کنم کجایی؟؟
چرا پاسخی به دل گرفته ام نمیدهی ،
چرا سرد شده ای و مثل آن روزها سراغی از من نمیگیری؟
فکر کرده ای کیستی، برو با همان عاشقان سینه چاکت ،
برو که تو با یک نفر راضی نیستی!
از تو میگذرم بی آنکه تو را ببینم ،
محال است دیگر برگردم ، حتی اگر از غم و غصه بمیرم….
از تو میگذرم و بی خیالت میشوم ،
شک نکن بدون تو از شر هر چه غم در این دنیاست راحت میشوم
اشتباه گرفته ای ، من آن کسی که میخواهی نیستم ،
تا هر چه دلت خواست با دلش بازی کنی ،
میروم تا حتی نتوانی یک لحظه هم نگاهم کنی….
از تو میگذرم بی آنکه لحظه ای برگردم و تو را ببینم ،
یک روز بیا تا حساب تمام بی محبتهایت را از قلب شکسته ام برایت بگیرم…..
آدمها آنقدر زود عوض می شوند …
آنقدر زود که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیندازی
و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است …
.هر جا که می بینم نوشته است :
” خواستن توانستن است ”
آتش می گیرم !
یعنی او نخواست که نشد ؟
همین که فهمید غـــــــــــم دارم آتش گرفت . . .
به خودت نگیر رفیق !!!!!
سیـــــــــــــ ــگارم را گفتم
آهنگ دوستم میلادگیتارباصداوشعرخودش
http://up-is.ir/do.php?filename=140611213289251.mp3
سه راه آسان برای زودترمردن:
1: هرروز حداقل یک پاکت سیگاربکشید10سال زودترخواهیدمرد
2: هرروزنوشیدنیهای الکی بنوشید30سال زودترخواهیدمرد
3: عاشق کسی شویدکه عاشق شمانیست. هرروز خواهیدمرد
صبح، قبل از آنکه از خانه بیرون بروم، مدادی بر می دارم و روی یک تکه کاغذ طرحی از یک لبخند می کشم. آنوقتپشتش را تف می زنم و می چسبانم روی لبهایم.
هر کسچیزی گفت، هر کس حرفی زد، هر کس نگاهی کرد، هر کس نزدیک شد، رویم را بر می گردانم و کاغذ را نشانش می دهم
کاغذ تف مالی شده تا عصر خشک می شود و شل می شود و نمی دانم دقیقا چه وقتی می افتد و گم و گور می شود و من می مانم و غروب و شب و لبهای بدون لبخند کاغذی… و غیر قابل تحمل می شوم؛ برای خودم، برای دیگران.
فردا صبح، دوباره مداد را بر می دارم و دوباره لبخند تازه ای می کشم و دوباره با تف به روی لبهایم می چسبانم.
می دانم… یک روزی بالاخره یا مداد به انتها می رسد، یا کاغذ تمام می شود، یا تف هایم می خشکد… و من می مانم و خشک و هیچ و خالی.
آدم بعضي وقتا بايد به خودش يه سيلي بزنه
و بگه:
احمق نميخوادت
انقد خودتو کوچيک نکن...!
چه رسم جالبی است !!!
محبتت را میگذارند پای احتیاجت …
صداقتت را میگذارند پای سادگیت …
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت …
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت …
و وفاداریت را پای بی کسیت …
و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج !!!
نمی بخشمت به خاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی
به خاطر تمام غم هایی که بر صورتم نشاندی
نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی
به خاطر احساسی که برایم پر پر کردی
نمی بخشمت به خاطر زخمی که با خیانت بر وجودم تا ابد نشاندی
چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند
گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی…
عجب زمانه بدی شده!
دلم خیلی گرفته...طعم زندگی زیبا را هم دیگر نمی توان به آسانی چشید!
دیگر نمی شود میان آدم ها باشی و دستانت را برای دعا کردن رو به آسمان بلند کنی!
دیگر نمی شود
میان نگاه ها باشی و وقتی که بغضت گرفت اشک بریزی!
دیگر نمی شود محبت را به هر کس که خواستی ارزانی دهی!
دیگر نمی شود خوب بود و دیگران با تو بد تا نکنند!
دیگر نمی شود صبر پیشه کنی وقتی که زخم های دلت را تازه تر می کنند!
دیگر نمی شود که نمی شود
آنطور که میخواهی زندگی کنی وقتی که هیچکس تو را برای خودت نمی خواهد
و تنها برای نفع خودش می خواهد!
خدایــا می بینی؟! جور خوب ماندن را؟ جور زندگی کردن را؟
آخر! چگونه در آغوش بگیرم این همه دلتنگی را؟
به سلامتی کسی که دلتو شکسته
اما خبر نداره اون چیزی که شکسته
تصویر زیبایی بوده که از خودش ساخته بودی…
سلام هایی که بوی خداحافظی میدهند …
بودن هایی که هیچکدام خوشحال کننده نیستند …
و رفتن هایی که امید بازگشتی به آنها نداری …
همه اینها را که جمع میکنی به یک کلمه میرسی :
تنهایی !
تبادل لینک هوشمند منو با اسم ... تهنایی... و آدرس tahna1372.LoXBlog.ir لینک نمایید ....بعد خود ب خود تو وب من لینک میشین....ممنون
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 13
بازدید هفته : 26
بازدید ماه : 325
بازدید کل : 9066
تعداد مطالب : 171
تعداد نظرات : 668
تعداد آنلاین : 1
Alternative content